یار مجنون
بسم الله
در گذرگاه زمان
خیمه شب بازی دهر
با همه تلخی و شیرینی خود می گذرد
عشق ها می میرند
رنگ ها دگر می گیرند
و فقط خاطره هاست
که چه شیرین و چه تلخ
دست ناخورده به جا می مانند ...
بسم الله
در شب هجران مرا پروانه ی وصلی فرست
ور نه از سوزشش جهانی را بسوزانم چو شمع
کوه صبرم نرم شد چون موم از دست غمت
تا در آب و آتش عشقت گدازانم چو شمع
بسم الله
ای شمع نهان خانه جان .... پروانه خویش را مرنجان
بسم الله
چیزی که به زندگی شور و هیجان می بخشد :
تعقیب است نه تسخیر
راه است نه مقصد
تلاش است نه کامیابی
پ ن : بازم متهم شدم .... خدایا شکرت
بسم الله
هرچی بشکنه بی قدرو قیمت می شه، الا یه چیز که وقتی بشکنه ارزش پیدا می کنه؛ دل... در کوی ما شکستهدلی می خرند و بس، بازار خودفروشی از آن سوی دیگر است.
بسم الله
چه دردی است در میان جمع بودن .....
ولی در گوشه ای تنها نشستن ......
برای دیگران چون کوه بودن ......
ولی در چشم خود آرام شکستن ......
بسم الله
می خواستم زندگی کنم،راهم را بستند. ستایش کردم، گفتند خرافات است. عاشق شدم، گفتند دروغ است. گریستم، گفتند بهانه است. خندیدم، گفتند دیوانه است. دنیا را نگه دارید، می خواهم پیاده شوم.
بسم الله
اگر تنها ترین تنها شوم ..... باز هم خدا هست
....
یا علی
بسم الله
تمام ...
یا علی