یار مجنون
بسم الله
بعضی وقت ها اینقدر بغض گلوی آدمو فشار میده..که دوست داری خفه بشی ولی این دردو تحمل نکنی
بعضی وقت ها اینقدر دلت میگیره اینقدر دلت میگیره اینقدر دلت میگیره که هیچی نمیتونه بازش کنه
بعضی وقت ها دوس داری گریه کنی ولی شونه ای برای گریستن نداری
دوست داری ناله کنی ولی ....
همه ی اینا به آدم حالی میده انگار توی یه باتلاق گرفتار شدی ...
یکی بالاسرت وایساده...نگاش میکنی ...
نگات میکنه...
احساس میکنی میتونی بهش اعتمادکنی
دستتو به سمتش دراز میکنی...
لبخند میزنه...
با همون لبخند سرد...
تو رو با گنجشک های نعره زنان بالای سرت تنها میزاره...
بسم الله
راز دل با کس نگفتم ... چون نداشتم محرمی
هر چه را محرم شمردم...عاقبت رسوا شدم
راز دل با آب گفتم ... تا نگوید با کسی
عاقبت ورد زبان ماهی های دریا شدم
به نام خدای لیلی و مجنون
بهترین چیز رسیدن به نگاهیست که از حادثه ی عشق تر است
تولدت مبارک همه ی من
بسم الله
بیمار خنده های توام بیشتر بخند
بسم الله
...
روز ها میچرخد و شب ها مینگرد...
یه جا خوندم نوشته بود برا غروب خورشید ناله نکن که دیدار ستاره هارو از دست میدی
.....
.......
....
در چرخش روز ها و نگرش شب ها می نالم....
می نالم از دلتنگی
و شاید دلتنگی که در راه است...
...
و ای کاش خورشید لحظه ای از غروب می ایستاد تا من همیشه در کنار او میبودم
و ای کاش....
....
........
دلم تنگ است....
دلم برای نبود مهرش تنگ است...
بسم الله
دلم شکسته...
شاید دلیلش دلتنگی باشد...
و شاید....
نیمدانم...
فقط میدانم
دلم شکسته
بسم الله
خیلی ماهه
تکه...
خیلی خوبم منو میفهمه.......
عشق منه
عشق
بسم الله
وقتی منو نمیفهمه
وقتی منو نمیفهمه
وقتی منو نمیفهمه
بسم الله
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
فدای مقدمش سازم سر و دست و تن و پا را
....
هیچ وقت این جمله برام شیرین نبود..ولی با تجربه اش